آری،و من دوست ندارم،همهء بندگان بی تقصیر خدا را وسوسه کنم؛و با چنین «شیطنت»!آرامش وجودی شان را پریشان سازم؛و این سیب اسرارآمیز(میوهء ممنوع)را به دست شان دهم،که بر آن دندان زنند؛ناگهان،باغ شان،در پیش چشم شان،کویر نماید!این «شیطنت» را نمی کنم.
سؤال:خود شما،از کسی که چنین «شیطنتی» با شما کرد،چه احساسی دارید؟
کلمات عاجزند که احساس شگفت مرا نسبت به او تعبیر کنند؛
یک نوع «غیظِ دوست داشتن»!
چرا هیچ کس دوست ندارد که به قیمت تمام لذّت ها و خوش بختی های عالم،یک گام در فهمیدن،عقب تر برود.
هیچ سوداگری،دربارهء «فهمیدن» چانه نمی زند؛و هیچ آدم نفهمی هم،حاضر نیست،به هیچ قیمتی،تخفیف بدهد!
این فرشتهء گنهکار عاصی،آدم،نمی فهمد که هرچه بیش تر بفهمد و چشم و گوشش بازتر شود؛بیش تر به خود ستم کرده است.و نمی داند که هرچه بیش تر بداند،به زیر بار سنگین تر مسئولیّت کشیده می شود،و کویر آتش خیز رنج،
«...إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»!(به راستى او ستمگرى نادان بود.احزاب-72)
کویر،سرزمین تفتیدهء عطشی که هرچه بیشتر می نوشی،عطشان تر می شوی!
سؤال:به هر حال،شما معتقدید که باید «میوهء ممنوع» را به «مردم» نداد؟یعنی مردم نباید به «خودآگاهی» برسند.
خواهش می کنم به پاسخ من دقیق بیندیشید،که سؤال،سخت حسّاس است:
چرا،اوّل مردم ما باید «آگاهی» پیدا کنند،و سپس «خودآگاهی».به یاد دارید که آدم در بهشت(نه بهشت موعود،این بهشت زادگاه،یک «باغ» است،یک باغ طبیعی)،از همهء میوه ها برخوردار بود.همهء میوه های باغ برایش مُجاز بود؛همهء نعمات باغ در دسترس اش بود؛فقط یک میوه بود که برایش منع شده بود.
امّا آدمی زاده های سرزمین ما،هنوز از اکثر میوه های باغ محرومند؛میوه های «مُجاز»،برایشان «ممنوع» شده است.ابتدا باید در این باغ،دارای حقوق آدمیّت شوند؛ از همهء میوه های این باغ برخوردار شوند؛در بهشت،آدم شوند؛«میوه های مُجاز» را به دست آورند؛بچشند.آن گاه نوبت به «میوهء ممنوع» خواهد رسید.
مردمی را که «آب قنات» ندارند،به جست و جوی «آب حیات»،در پی اسکندر روانه کردن و قصّهء خضر(ع) بر گوش شان خواندن،شیطنت بدی است.
آن ها که «عشق» را در زندگی خلق،جانشین «نان» می کنند،فریبکارانند،که نام فریب شان را «زهد» گذاشته اند.
مردمی که «معاش» ندارند،«معاد» ندارند![پیامبر اکرم(ص)]
و هرگاه «فقر» از دری وارد شود،«دین» از درِ دیگر خارج می شود!(ابوذر)
روشنفکران!مسئلهء ما،مسئلهء خوراندن «میوهء ممنوع» به آدم های این بهشت نیست،مسئله،خوراندن «میوه های مُجاز»است!
... پایان ...